سلام
سلام به همه رهروان حق و حقیقت
سلام به همه رهروان حق و حقیقت
هنگامی که پیامبر خدا با یارانش سخن می گفت کودکی وارد شد و رفت در گوشه ای از مسجد به پدرش رسید. پدر دست بر سرش کشید و وی را بر زانوی راست خود نشاند. اندکی که گذشت دختر او آمد و رفت تا اینکه به او رسید. او به سر وی نیز دست کشید و روی زمین نشاند
پیامبر خدا فرمود چرا او را بر زانوی دیگرت ننشاندی؟
مرد دخترش را بر زانوی دیگری نشاند پیامبر خدا فرمود: هم اکنون عدالت ورزیدی
العیال ج1 ص 173 ح 36
پیامبر خدا: هیچکس نیست که به فرزندش قرآن بیاموزد ٬ مگر آنکه روز قیامت بر سر پدر و مادرش تاج پادشاهی گذاشته می شود و دو لباس بر آنها پوشانده می شود که مردم همانند آن را ندیده اند.
دَخَلتُ علی أبی عبدالله علیه السلام وَ اَنَا مَغمُومٌ مَکرُوب، فَقال لی: «یا سَکُونی،ما غَمُّکَ؟»، فَقُلتُ: «وُلِدَت لی اِبنَةٌ»، فقال: «یا سکونی! عَیَ: الاَرضِ یقلُها وَ عَلیَ اللّهِ رِزقُها، تَعیشُ فی غَیر اَجَلِکَ،و تأکُلُ مِن غَیرِ رِزقِکَ، فَسری وَ اللّهِ عَنّی فَقالَ:ما سَمَّیتَها؟قُلتُ:فاطمة،قال: آه! آه! ثُمَ وَضَعَ یَدَهُ عَلی جَبهَتِهِ اِلی اَن قالَ : اَمّا اِذا سَمَّیتَها فاطِمَة،فَلا تَسُبَّها، وَ لا تَلعَنها وَ لا تَضرِبها
سکونی گوید: بر امام صادق وارد شدم در حالیکه محزون و اندوهگین بودم.امام به من فرمود:ای سکونی! چرا اندوهگینی؟ عرض کردم صاحب دختر شده ام.امام فرمود:ای سکونی سنگینی اش بر زمین است و روزی اش بر خدا، عمرش از عمر تو جدا و روزیی که می خورد غیر از روزی توست.سکونی گوید:به خدا سوگند!حزن و اندوه از من رخت بر بست. سپس امام فرمود:او را چه نامیدی؟ عرض کردم:فاطمه.حضرت فرمود:آه،آه،آه. آنگاه دست خود را بر پیشانی نهاد… سپس فرمود: حال که او را فاطمه نامیدی هرگز دشنامش مده،نفرینش مکن و او را مزن
.(وسائل الشیعه- جلد 15)